داستانهای مقاومت- داستان هفته- رمز شجاعت
19 de dic. de 2019 ·
9m 16s
![داستانهای مقاومت- داستان هفته- رمز شجاعت](https://d3wo5wojvuv7l.cloudfront.net/t_square_limited_480/images.spreaker.com/original/2265ed15cb4a2264f6d352712c0fbb4e.jpg)
Regístrate gratis
Escucha este episodio y muchos más. ¡Disfruta de los mejores podcasts en Spreaker!
Descarga y escucha en cualquier lugar
Descarga tus episodios favoritos y disfrútalos, ¡dondequiera que estés! Regístrate o inicia sesión ahora para acceder a la escucha sin conexión.
Descripción
زنگ آخر به صدا در آمد و هیاهوی بچهها برای هر چه زودتر رسیدن به درِ مدرسه، راهروها را پر کرد. طوری برای خارج شدن از مدرسه تلاش میکردند که انگار از یک زندان آزاد میشدند.
جلوی دفتر مدرسه خانم قاسمی معلم انشاء را دیدم که با حالت برافروختهای به حرفهای احمدی، معلم امور تربیتی گوش میداد. وقتی از کنارش رد شدم آخرین جملات احمدی را شنیدم که پرخاشکنان میگفت: اینها بچههای جمهوری اسلامی هستند! شما نمیتوانید هرچی دلتان خواست موقع درس دادن به آنها بگویید، و خانم قاسمی جواب داد: آخر شما با این جمهوریتان چه از دنیای بچهها میدانید؟ من هر موضوعی را که مناسب میدانم میگویم. زیر بار هیچ تحمیلی هم نمیروم....
.... پریروز صورت فاطمه را کبود کرده بود، دخترک بیگناه را همین امور بهاصطلاح تربیتی زده بود. برای چه! برای اینکه چرا در مراسم سیزده آبان شرکت نکرده. بخدا وقتی شنیدم دلم میخواست راه بیفتم و هر چه از دهانم در میاد به خمینی و خامنهای و بقیه این آخوندا بگویم. بیچاره فاطمه را مجبور کردن که مادرش را بیاورد مدرسه. مادرش هم نفرین میکرد. با بغض میگفت: «ما هم خدایی داریم. بالاخره میبینیم چطور تقاص این ظلمها را پس میدهید».....
جلوی دفتر مدرسه خانم قاسمی معلم انشاء را دیدم که با حالت برافروختهای به حرفهای احمدی، معلم امور تربیتی گوش میداد. وقتی از کنارش رد شدم آخرین جملات احمدی را شنیدم که پرخاشکنان میگفت: اینها بچههای جمهوری اسلامی هستند! شما نمیتوانید هرچی دلتان خواست موقع درس دادن به آنها بگویید، و خانم قاسمی جواب داد: آخر شما با این جمهوریتان چه از دنیای بچهها میدانید؟ من هر موضوعی را که مناسب میدانم میگویم. زیر بار هیچ تحمیلی هم نمیروم....
.... پریروز صورت فاطمه را کبود کرده بود، دخترک بیگناه را همین امور بهاصطلاح تربیتی زده بود. برای چه! برای اینکه چرا در مراسم سیزده آبان شرکت نکرده. بخدا وقتی شنیدم دلم میخواست راه بیفتم و هر چه از دهانم در میاد به خمینی و خامنهای و بقیه این آخوندا بگویم. بیچاره فاطمه را مجبور کردن که مادرش را بیاورد مدرسه. مادرش هم نفرین میکرد. با بغض میگفت: «ما هم خدایی داریم. بالاخره میبینیم چطور تقاص این ظلمها را پس میدهید».....
Información
Autor | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Página web | - |
Etiquetas |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company