داستانهای مقاومت- داستان هفته- ز مثل زلزله

21 de dic. de 2019 · 16m 13s
داستانهای مقاومت- داستان هفته- ز مثل زلزله
Descripción
پنجشنبه، روز آخر هفته بود. خانم معلم گفت:
بچه‌ها! برای شنبه یک انشا بنویسید!
من گفتم وای!…
خانم معلم گفت: چیه؟ سخت است؟
گفتم: خیلی! من بلد نیستم انشا بنویسم. آخر نمی‌د‌انم چی بنویسم؟
خانم معلم گفت: هر چی دلت خواست. از برادرت یا از پدر و مادرت هم کمک بگیر!.....
رفتم پیش پدر گفتم یه موضوع انشا بگو!
پدرم گفت: من یک مدل بیشتر بلد نیستم. پ مثل پلیکان. ب مثل بابا! ت مثل ترانه دختر ناز نازی قشنگ و عزیز خودم.
مادر که نشسته بود و خیاطی می‌کرد گفت: هرجا گیر کردی ولش کن! برو حرف بعدی. مثلا جیم مثل جمعه! که می‌خواهم بریم خانه دایی جمال!.....
بعد پدر گفت: خب حالا دیگر دیروقت است! می‌توانی فردا انشا بنویسی! بگیر بخواب! یاالله!
همه گرفتیم خوابیدیم. یک دفعه داد زدم: آها پیدا کردم. زندگی! ز مثل زندگی! پیدا کردم!
مادر که کنار من خوابیده بود گفت: ترانه! هنوز داری به انشایت فکر می‌کنی؟ بگیر بخواب دخترم.
یواش یواش سرم گرم شد. بعد یک دفعه دیدم خانم معلم با بچه‌های مدرسه آمدند خانه ما.......
یک دفعه همه چیز شروع به لرزیدن کرد. جیغ همهٔ بچه‌ها بگوش رسید: زلزله! زلزله.......
Información
Autor Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Página web -
Etiquetas

Parece que no tienes ningún episodio activo

Echa un ojo al catálogo de Spreaker para descubrir nuevos contenidos.

Actual

Portada del podcast

Parece que no tienes ningún episodio en cola

Echa un ojo al catálogo de Spreaker para descubrir nuevos contenidos.

Siguiente

Portada del episodio Portada del episodio

Cuánto silencio hay aquí...

¡Es hora de descubrir nuevos episodios!

Descubre
Tu librería
Busca