درخشش ماهتابوارهٔ مرجان و پارس خوابیدهٔ ارتجاع
18 de jun. de 2020 ·
10m 58s
Regístrate gratis
Escucha este episodio y muchos más. ¡Disfruta de los mejores podcasts en Spreaker!
Descarga y escucha en cualquier lugar
Descarga tus episodios favoritos y disfrútalos, ¡dondequiera que estés! Regístrate o inicia sesión ahora para acceder a la escucha sin conexión.
Descripción
هنرمند همیشه بر قدرت است نه با قدرت
یادش به خیر شاملوی بزرگ که گفت: «هنرمند همیشه بر قدرت است نه با قدرت» و افزود: «فضیلت هنرمند است که در این جهان بیمار، بهدنبال درمان باشد نه تسکین، بهدنبال تفهیم باشد نه تزیین، طبیب غمخوار باشد نه دلقک بیعار»
از مستند «کلام آخر»
آخرین مصاحبه با شاملو
شعر، حربهٔ خلق است
شاملو، «در شعری که زندگیست» سروده بود:
«امروز
شعر
حربهٔ خلق است
زیرا که شاعران
خود شاخهای ز جنگل خلقاند
نه یاسمین و سنبل گلخانهٔ فلان
بیگانه نیست
شاعر امروز
با دردهای مشترک خلق
او با لبان مردم
لبخند میزند»
چنین شاعری موضوع وزن و قافیهاش را نه در سفینههای غبار گرفتهٔ کنج کتابخانهها و در دیوانهای قطور متروک که در شلوغترین نقطههای شهر، درست در قلب جامعه و مردم خویش و «از بین عابران خیابان جدا میکند»؛ آنها که در «شبکههای مویرگی پسکوچهها و بنبستها» میلولند؛ آن «کاوههای اعماق»
این نقلقول لازم از شاملو را اگر چه در بارهٔ شاعران گفتیم اما در بارهٔ هنر با تمامی تنوعات آن و نیز در بارهٔ هنرمندان در هر رشتهای صدق میکند؛ بهخصوص در زمانهٔ ما که بیش از هر دورهٔ دیگر، شرافت انسانی ـ اجتماعی در معرض مسخ و ابتذال آخوندی قرار دارد، هنرمندان باید بهعنوان شاخکهای حساس جامعه بهایی گزاف و درخور بپردازند.
لیچارهای «خط خطی» علیه مرجان
ارتجاع پیشانی کبره بسته و سجاده بر دوش را نگاه کن که روزها پس از سفر دریغانگیز مرجان، دستبردار نیست و هر روز بهگونهیی داغی را که این هنرمند محبوب با زندگی و مرگش بر دل او گذاشته است، تازه و تازهتر میکند. نه، خطا گفتیم. سخن درست آن است که بگوییم این مرجان است که دستبردار نیست و ریش و ریشه، عبا و عمامهٔ خلیفه اسلامپناه و ریاکیش را سفت چسبیده و ولکن نیست. او حتی با مرگش، بیش از زندگی دارد با خامنهای و آخوندهای زنستیز میجنگد.
این خصلت و ویژگی هنرمند متعهد مردمی و «بر قدرت است نه با قدرت». هرزه درانی و لیچاربافی برنامهٔ «خط خطی» حکومت علیه مرجان قابل فهم است؛ زیرا مرجان این روزها حسابی استبداد دینفروش را چزانده و ذهن خامنهای را مشوش و خط خطی کرده است. برنامهسازیهای آنچنانی در مورد مرجان نه تنها شائبهای بر ساحت پاک و بلند او نمینشاند، بلکه شأن او را در نگاه و قضاوت مردم ایران بالا و بالاتر میبرد و بر مرتبهای رشکانگیز مینشاند.
گناه نابخشودنی مرجان
گناه مرجان این است که در وهلهٔ نخست یک زن است؛ زن بودن خود در این حکومت جرم است. گناه بعدی او این است که یک هنرمند است. سومین گناه او اینکه یک «زن هنرمند» است. چهارمین گناه و بالاترین و نابخشودنیترین آنها این است که در زمانهٔ کرنشها و نعلین لیسیها و فروش هنر به ثمن بخس و دم تکان دادن برای پاره استخوان ارباب، از نام ممنوع «مجاهد خلق» دفاع کرده است.
گناه مرجان چیست که اکنون با هرزهدراییهای اینچنینی مواجه میشود تا آنجا که فرهنگ جنسیتی و لمپن پاسداری ارتجاع از غیظ قادر به کنترل الفاظ نیست و آنچه را که فیالبداهه به ذهن ناپاکش خطور میکند بر صفحهٔ تلویزیون جاری میسازد. معلوم است که مرجان آتشافروز، مرجان شورشی، مرجان محبوب، این هنرمند ملی و مردمی، با ترانههای شورشیاش آتش به جان ولایت سفیانی خامنهای کشیده است.
کاری که «مرضیه» کرد
یاد مرضیهٔ عزیز نیز به خیر که بر روی تانکهای ارتش آزادیبخش ملی ایران در بیابانهای داغ عراق سرود «ایرانزمین» و «مرز پرگهر» خواند تا نشان دهد در ایلغار استبداد و ارتجاع جای حقیقی هنرمند مردمی و متعهد در کنار پیشتازان آزادی است، نه در دربار شاه و شیخ و نه سنبل و یاسمین فلان خان و خاقان. و مرجان چه زیبا از منش و کارنامهٔ مرضیه دفاع کرد و این دفاع جانانه در تلویزیون حکومتی نیز تکرار شد تا آنها که نشنیدهاند، بشنوند.
«یکی از ویژگیهاشون این بود که سر تسلیم و تعظیم در مقابل یک دیکتاتوری ظالمانهٔ آخوندی سر خم نکردند».
مرجان با ایستادگی و ماندگاریاش خامنهای را به جایی رساند که صدای او را ناگزیر از تلویزیون خودش پخش کند؛ در حالی که ترانهٔ براندازان را اجرا میکند. او را مجبور کرد که عین گفتههای مرجان را پخش کند. مرجان با صراحت از کانونهای شورشی سخن گفت که خواب را از چشم آخوندهای جنایتکار گرفتهاند. نام مسعود رجوی را برد که سرخترین و ممنوعترین نام در ولایتستان آخوندی است.
خط و نشان کشیدن برای هنرمندان
روی سخن خط خطی نویسان و خط خط گویان اما با مرجان نبود. تکلیف مرجان مشخص است. از سالها پیش مشخص بود. از همان دههٔ۶۰ و در سیاهچال آخوندی؛ همان موقع که تصمیم به مقاومت گرفت و با زنان مجاهد خود را پیوند زد. این برنامه برای تعیینتکلیف هنرمندانی بود که با مرجان در سفر واپسین وداع کرده و با کلامی از او به نیکی یاد کرده بودند.
نوچهٔ شعبان بیمخ خامنهای با سخنان خط خطیاش آمده بود تا برای آنها خط و نشان بکشد. آمده بود با نشان دادن چنگ و دندان «قوه فاسد قضاییه، «دادسرای رسانه» و «مجلس ولایی» ته دل آنها را خالی کند زیرا تا الآن از غلط کردنهای اضافیاش نتیجهیی نگرفته است. جعل نشریهٔ مجاهد و تهدیدهای قبلی افاقه نکرد، حال این ترفند جدید برای حصول به مقصود است.
این پارس خوابیده خود گویای وحشتی عظیم است. خامنهای در مختصات کنونی خود و نظامش باید عمامهاش را سفت بچسبد تا باد نبرد.
پیشتر گفته بودیم که مرجان گویی با زندگی، انتخاب مبارزه، رزمندگی بیچشمداشت، فداکاری آرمانخواهانه و سرانجام مرگ شرافتمندش به آزمونی برای هنر و هنرمند ایرانی تبدیل شد. تا تکلیف خود را مشخص کنند و بگویند به کدام جبهه تعلق دارند؟ مردم و تاریخ ایران با سلسلهای از شهیدان و قهرمانانش برای آزادی یا نظام ولایت فقیه این دشمنترین دشمن آزادی و اشغالگر ایران و فرهنگ ایران.
خامنهای و نوچههای شعبان بیمخ او میترسند راهی که مرضیه و مرجان گشودهاند در بین هنرمندان باب شود و دیگر نتوان آب رفته را به جوی برگرداند.
هنر ایستادگی برای آزادی
بار دیگر به حرف نخستین برگردیم که از احمد شاملو نقل کردیم:
«هنرمند همیشه بر قدرت است نه با قدرت»
بالاترین هنر برای هنرمند، آراسته بودن او به گوهر مقاومت و ایستادگی برای آزادی است. اینگونه او و هنرش در وجدان منصف و تاریخی مردم ما جای میگیرند و جاودانه میشوند؛ چه باک اگر بهای نه گفتن به قاتلان آزادی، زنجیر و زندان و شکنجه و تبعید و محرومیت باشد.
آنکس که چو منصور زند لاف انا الحق
از طعنه نا محرم اسرار، نترسد
گر بیبصری میکند انکار من از عشق
سهل است و چه غم، عاشق از این کار نترسد
یادش به خیر شاملوی بزرگ که گفت: «هنرمند همیشه بر قدرت است نه با قدرت» و افزود: «فضیلت هنرمند است که در این جهان بیمار، بهدنبال درمان باشد نه تسکین، بهدنبال تفهیم باشد نه تزیین، طبیب غمخوار باشد نه دلقک بیعار»
از مستند «کلام آخر»
آخرین مصاحبه با شاملو
شعر، حربهٔ خلق است
شاملو، «در شعری که زندگیست» سروده بود:
«امروز
شعر
حربهٔ خلق است
زیرا که شاعران
خود شاخهای ز جنگل خلقاند
نه یاسمین و سنبل گلخانهٔ فلان
بیگانه نیست
شاعر امروز
با دردهای مشترک خلق
او با لبان مردم
لبخند میزند»
چنین شاعری موضوع وزن و قافیهاش را نه در سفینههای غبار گرفتهٔ کنج کتابخانهها و در دیوانهای قطور متروک که در شلوغترین نقطههای شهر، درست در قلب جامعه و مردم خویش و «از بین عابران خیابان جدا میکند»؛ آنها که در «شبکههای مویرگی پسکوچهها و بنبستها» میلولند؛ آن «کاوههای اعماق»
این نقلقول لازم از شاملو را اگر چه در بارهٔ شاعران گفتیم اما در بارهٔ هنر با تمامی تنوعات آن و نیز در بارهٔ هنرمندان در هر رشتهای صدق میکند؛ بهخصوص در زمانهٔ ما که بیش از هر دورهٔ دیگر، شرافت انسانی ـ اجتماعی در معرض مسخ و ابتذال آخوندی قرار دارد، هنرمندان باید بهعنوان شاخکهای حساس جامعه بهایی گزاف و درخور بپردازند.
لیچارهای «خط خطی» علیه مرجان
ارتجاع پیشانی کبره بسته و سجاده بر دوش را نگاه کن که روزها پس از سفر دریغانگیز مرجان، دستبردار نیست و هر روز بهگونهیی داغی را که این هنرمند محبوب با زندگی و مرگش بر دل او گذاشته است، تازه و تازهتر میکند. نه، خطا گفتیم. سخن درست آن است که بگوییم این مرجان است که دستبردار نیست و ریش و ریشه، عبا و عمامهٔ خلیفه اسلامپناه و ریاکیش را سفت چسبیده و ولکن نیست. او حتی با مرگش، بیش از زندگی دارد با خامنهای و آخوندهای زنستیز میجنگد.
این خصلت و ویژگی هنرمند متعهد مردمی و «بر قدرت است نه با قدرت». هرزه درانی و لیچاربافی برنامهٔ «خط خطی» حکومت علیه مرجان قابل فهم است؛ زیرا مرجان این روزها حسابی استبداد دینفروش را چزانده و ذهن خامنهای را مشوش و خط خطی کرده است. برنامهسازیهای آنچنانی در مورد مرجان نه تنها شائبهای بر ساحت پاک و بلند او نمینشاند، بلکه شأن او را در نگاه و قضاوت مردم ایران بالا و بالاتر میبرد و بر مرتبهای رشکانگیز مینشاند.
گناه نابخشودنی مرجان
گناه مرجان این است که در وهلهٔ نخست یک زن است؛ زن بودن خود در این حکومت جرم است. گناه بعدی او این است که یک هنرمند است. سومین گناه او اینکه یک «زن هنرمند» است. چهارمین گناه و بالاترین و نابخشودنیترین آنها این است که در زمانهٔ کرنشها و نعلین لیسیها و فروش هنر به ثمن بخس و دم تکان دادن برای پاره استخوان ارباب، از نام ممنوع «مجاهد خلق» دفاع کرده است.
گناه مرجان چیست که اکنون با هرزهدراییهای اینچنینی مواجه میشود تا آنجا که فرهنگ جنسیتی و لمپن پاسداری ارتجاع از غیظ قادر به کنترل الفاظ نیست و آنچه را که فیالبداهه به ذهن ناپاکش خطور میکند بر صفحهٔ تلویزیون جاری میسازد. معلوم است که مرجان آتشافروز، مرجان شورشی، مرجان محبوب، این هنرمند ملی و مردمی، با ترانههای شورشیاش آتش به جان ولایت سفیانی خامنهای کشیده است.
کاری که «مرضیه» کرد
یاد مرضیهٔ عزیز نیز به خیر که بر روی تانکهای ارتش آزادیبخش ملی ایران در بیابانهای داغ عراق سرود «ایرانزمین» و «مرز پرگهر» خواند تا نشان دهد در ایلغار استبداد و ارتجاع جای حقیقی هنرمند مردمی و متعهد در کنار پیشتازان آزادی است، نه در دربار شاه و شیخ و نه سنبل و یاسمین فلان خان و خاقان. و مرجان چه زیبا از منش و کارنامهٔ مرضیه دفاع کرد و این دفاع جانانه در تلویزیون حکومتی نیز تکرار شد تا آنها که نشنیدهاند، بشنوند.
«یکی از ویژگیهاشون این بود که سر تسلیم و تعظیم در مقابل یک دیکتاتوری ظالمانهٔ آخوندی سر خم نکردند».
مرجان با ایستادگی و ماندگاریاش خامنهای را به جایی رساند که صدای او را ناگزیر از تلویزیون خودش پخش کند؛ در حالی که ترانهٔ براندازان را اجرا میکند. او را مجبور کرد که عین گفتههای مرجان را پخش کند. مرجان با صراحت از کانونهای شورشی سخن گفت که خواب را از چشم آخوندهای جنایتکار گرفتهاند. نام مسعود رجوی را برد که سرخترین و ممنوعترین نام در ولایتستان آخوندی است.
خط و نشان کشیدن برای هنرمندان
روی سخن خط خطی نویسان و خط خط گویان اما با مرجان نبود. تکلیف مرجان مشخص است. از سالها پیش مشخص بود. از همان دههٔ۶۰ و در سیاهچال آخوندی؛ همان موقع که تصمیم به مقاومت گرفت و با زنان مجاهد خود را پیوند زد. این برنامه برای تعیینتکلیف هنرمندانی بود که با مرجان در سفر واپسین وداع کرده و با کلامی از او به نیکی یاد کرده بودند.
نوچهٔ شعبان بیمخ خامنهای با سخنان خط خطیاش آمده بود تا برای آنها خط و نشان بکشد. آمده بود با نشان دادن چنگ و دندان «قوه فاسد قضاییه، «دادسرای رسانه» و «مجلس ولایی» ته دل آنها را خالی کند زیرا تا الآن از غلط کردنهای اضافیاش نتیجهیی نگرفته است. جعل نشریهٔ مجاهد و تهدیدهای قبلی افاقه نکرد، حال این ترفند جدید برای حصول به مقصود است.
این پارس خوابیده خود گویای وحشتی عظیم است. خامنهای در مختصات کنونی خود و نظامش باید عمامهاش را سفت بچسبد تا باد نبرد.
پیشتر گفته بودیم که مرجان گویی با زندگی، انتخاب مبارزه، رزمندگی بیچشمداشت، فداکاری آرمانخواهانه و سرانجام مرگ شرافتمندش به آزمونی برای هنر و هنرمند ایرانی تبدیل شد. تا تکلیف خود را مشخص کنند و بگویند به کدام جبهه تعلق دارند؟ مردم و تاریخ ایران با سلسلهای از شهیدان و قهرمانانش برای آزادی یا نظام ولایت فقیه این دشمنترین دشمن آزادی و اشغالگر ایران و فرهنگ ایران.
خامنهای و نوچههای شعبان بیمخ او میترسند راهی که مرضیه و مرجان گشودهاند در بین هنرمندان باب شود و دیگر نتوان آب رفته را به جوی برگرداند.
هنر ایستادگی برای آزادی
بار دیگر به حرف نخستین برگردیم که از احمد شاملو نقل کردیم:
«هنرمند همیشه بر قدرت است نه با قدرت»
بالاترین هنر برای هنرمند، آراسته بودن او به گوهر مقاومت و ایستادگی برای آزادی است. اینگونه او و هنرش در وجدان منصف و تاریخی مردم ما جای میگیرند و جاودانه میشوند؛ چه باک اگر بهای نه گفتن به قاتلان آزادی، زنجیر و زندان و شکنجه و تبعید و محرومیت باشد.
آنکس که چو منصور زند لاف انا الحق
از طعنه نا محرم اسرار، نترسد
گر بیبصری میکند انکار من از عشق
سهل است و چه غم، عاشق از این کار نترسد
Información
Autor | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organización | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Página web | - |
Etiquetas |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company