راز شب - قسمت دوازدهم

12 de nov. de 2019 · 23m 59s
راز شب - قسمت دوازدهم
Descripción
نزديك پنج ماه از دستگيريمان ميگذشت.
نزديك ظهر گفته شد وسايلمان را جمع كنيم كه به زندان شهرباني برويم.
اما قبل از آن، چند روزي بايد در زندان دادگاه باشيم.
ابتدا فكر كرديم كه من و سهيلا ميرويم.
وسايلمان را جمع كرديم و بيرون آمديم كه ديديم خواهران ديگر هم هستند.
خيلي خوشحال شديم و همديگر را بوسيديم و در آغوش گرفتيم.
اولين بار بود كه همه با هم در يك محل ميتوانستيم باشیم.
به زيرزمين دادگاه كه رسيديم، فضاحتي بود آن سرش ناپيدا.
آنقدر كثيف بود و بو ميداد كه اصلاً نميتوانستيم تحمل كنيم.
ظهر روز بعد وقتي نهار خورديم و دور هم نشستيم، حكيمه گفت:
بچه ها الان كه با هم هستيم خوب است، هركدام نكته ای يا انتقادي داريد.
يا هرحرفي كه دوست داريد و لازمه بگوييد.
یا از هم مشورت بگيريم، الان بهترين موقعيت است. نميدانيم چند روز با هم خواهيم بود.
زري و بتول، انتقادي به فائزه داشتند كه مطرح كردند و فائزه انتقادش را پذيرفت.
به رغم پذيرش او زري گفت:
من همچنان از فائزه دلخور هستم. او نبايد هيچ لحظه ای مقاومتش را از دست می داد.
Información
Autor Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Organización Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Página web -
Etiquetas

Parece que no tienes ningún episodio activo

Echa un ojo al catálogo de Spreaker para descubrir nuevos contenidos.

Actual

Portada del podcast

Parece que no tienes ningún episodio en cola

Echa un ojo al catálogo de Spreaker para descubrir nuevos contenidos.

Siguiente

Portada del episodio Portada del episodio

Cuánto silencio hay aquí...

¡Es hora de descubrir nuevos episodios!

Descubre
Tu librería
Busca