راز شب -قسمت یازدهم

11 de nov. de 2019 · 23m 22s
راز شب -قسمت یازدهم
Descripción
بيش از دو ماه از دستگيريمان ميگذشت، كه ساعت ۴عصر براي ملاقات صدايم كردند.
از درِ زندان بيرون آمدم و به طرف كابين ملاقات حركت كردم.
از فاصلة دور، دو بچة كوچك را ديدم كه پشت زنجيرها ايستاده اند.
همين كه نزديك آنها رسيدم، فهميدم كه الهه و احسان بچه هاي خردسال خواهرم هستند.
با ديدن من به شدت گريه ميكردند و ميخواستند به طرفم بيايند.
خواستم به سمت آنها بروم كه پاسدار با شتاب مرا به طرف كابين برد.
...وقتي از وضعيت حميد پرسيدم و او توضيحاتش را داد، خواهش كردم كه به او بگويد طبق قرار قبلي هرچه زودتر از كشور خارج شود.
چون به شدت دنبال او هستند.
پسر خواهرم كه پنجساله بود همينكه صدايم را شنيد به آرامي گفت: “خاله ،توروخدا نه! نگو كه دايي برود.
من مواظب او هستم“. براي اينكه حرف ديگري نزند او را بوسيدم وگفتم؛ باشد تا تو هستي خيالم راحت است، مواظبش باش.
احسان كوچك، از اينكه از دايي حميدش جدا نميشود خوشحال شد.
...صبح روز بعد براي بار دوم به بازپرسي رفتم.
گفته شد در نوبت باشم و ساعتي بعد به يك اتاق بزرگ هدايت شدم.
Información
Autor Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Organización Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Página web -
Etiquetas

Parece que no tienes ningún episodio activo

Echa un ojo al catálogo de Spreaker para descubrir nuevos contenidos.

Actual

Portada del podcast

Parece que no tienes ningún episodio en cola

Echa un ojo al catálogo de Spreaker para descubrir nuevos contenidos.

Siguiente

Portada del episodio Portada del episodio

Cuánto silencio hay aquí...

¡Es hora de descubrir nuevos episodios!

Descubre
Tu librería
Busca