رسم مقاومت- خاطرات زندان خواهر مجاهد پوران نائبی- قسمت ۴
25 de dic. de 2019 ·
25m 6s
Regístrate gratis
Escucha este episodio y muchos más. ¡Disfruta de los mejores podcasts en Spreaker!
Descarga y escucha en cualquier lugar
Descarga tus episodios favoritos y disfrútalos, ¡dondequiera que estés! Regístrate o inicia sesión ahora para acceder a la escucha sin conexión.
Descripción
بعد ۱۰دقیقه ماشین ایستاد. ۲نفر بالا آمدند و بدون اینکه حتی یک کلمه حرف بزنند، با لگد ابتدا خودم و بعد ساکم را پرتاب کردند پایین. در یک حیاط با باغچهیی در وسط. در حالی که چشمبند داشتم منتظر ماندم اما بعد از چند ساعت که خسته شدم و نشستم، ناگهان زیر مشت و لگد گرفته شدم، آنچنان بیرحمانه میزدند که پرتاب شدم وسط باغچه و با سر رفتم توی دیوار.
دژخیم گفت: «فکر نکنی اینجا خانه خاله است. آمدی که حساب تمام منافق بازیهایت را پس بدهی. اینجا آخر خط ما و شماست».....
یکشب صدایم کردند برای بازجویی. به یک راهرو باریک برده شدم. ولی آنقدر خوابم میآمد که همانجا افتادم و بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم دیدم دارند رویم آب میریزند و با لگد زدن به پهلوهایم صدایم میکنند. به هر زوری بود بلند شدم.
بازجو گفت: «امشب یک تعدادی سؤال میکنم باید همه را جواب بدهی»
گفتم: «حرفی ندارم، من سال۶۰دستگیر شدهام و بعد از آن از هیچ چیز خبر ندارم»
همین که این را گفتم ۲نفر ریختند سرم، آنقدر زدند که دوباره بیهوش شدم. نمیدانم چقدر گذشت، یا بعد از آن چه شد، اما وقتی چشم باز کردم دیدم گوشه یک سرویس افتادهام. چشمبند نداشتم، ۲نفر را دیدم که مثل کوکلس کلانها نقابزده بالای سرم نشستهاند....
دژخیم گفت: «فکر نکنی اینجا خانه خاله است. آمدی که حساب تمام منافق بازیهایت را پس بدهی. اینجا آخر خط ما و شماست».....
یکشب صدایم کردند برای بازجویی. به یک راهرو باریک برده شدم. ولی آنقدر خوابم میآمد که همانجا افتادم و بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم دیدم دارند رویم آب میریزند و با لگد زدن به پهلوهایم صدایم میکنند. به هر زوری بود بلند شدم.
بازجو گفت: «امشب یک تعدادی سؤال میکنم باید همه را جواب بدهی»
گفتم: «حرفی ندارم، من سال۶۰دستگیر شدهام و بعد از آن از هیچ چیز خبر ندارم»
همین که این را گفتم ۲نفر ریختند سرم، آنقدر زدند که دوباره بیهوش شدم. نمیدانم چقدر گذشت، یا بعد از آن چه شد، اما وقتی چشم باز کردم دیدم گوشه یک سرویس افتادهام. چشمبند نداشتم، ۲نفر را دیدم که مثل کوکلس کلانها نقابزده بالای سرم نشستهاند....
Información
Autor | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organización | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Página web | - |
Etiquetas |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company