تبیین جهان- شماره ۴۳
11 de jun. de 2020 ·
42m 33s
Descarga y escucha en cualquier lugar
Descarga tus episodios favoritos y disfrútalos, ¡dondequiera que estés! Regístrate o inicia sesión ahora para acceder a la escucha sin conexión.
Descripción
علم چيست؟
اجازه بدهيد كه بحث را از معرفت و دانش، به معناي عام آن، شروع كنيم. ميگويند كه دانش، سيستم يا دستگاهي از شناختها و شناسايي ها درباره طبيعت، اجتماع و انديشه است. معرفت چيست؟ بازهم ميگويندكه معرفت، شناسايي يا دانش، انعكاس واقعيت عيني است ( همين واقعيتهايي كه در مقابل مان هستند ) در ذهن انسان. به اين انعكاس، به اين تصويرگونه، معرفت ميگوئيم. هر گاه ذهن ما، عيني را، يعني واقعيت خارج از ذهن را، به نحوي از انحا ادراك كند، شناسايي حاصل شده است. ولي ً اولا، هر تصوير و هر ادراك ذهني درست نيست، و تا ّ محقق نشده، تا به اثبات نرسيده، نميتوان بر آن، نام دانش و معرفت گذاشت. ما انواع و اقسام معرفتها و معارف را داريم: شناسايي هاي علمي، ثانيا، شناسايي هاي فلسفي، هنري، مذهبي و...
بنابراين، حالا با آشنا شدن مختصر با مفهوم معرفت و دانش، به معناي اعم آنها و به گسترده ترين معنايش، به سراغ علم ميرويم . علم به معناي اخص، همان علمي كه من باب تميز، من باب تشخيص، ً مثال ميگوييم؛ علم و فلسفه، در قبلاش ً مثال كلمه فلسفه را به كار ميبريم.....
تجربه، شيوه حصول و معيار علم
علم از راه تجربه به دست ميآيد و معيارش هم تجربه است. يعني تا وقتي كه چيزي در آزمايش به اثبات نرسيده، نميتوان آن را علمي تلقي كرد. كما اينكه ً قبلا فرضياتي بود كه در كره ماه ً مثلا هوا مانند كره زمين نيست، ولي تا وقتي به طور تجربي به اثبات نرسيد، نميشد قاطعانه مارك علم و امضاي علم را پايش گذاشت. البته ما وارد انواع تجربه گريها در علوم مختلف نميشويم، چون هر علمي، تجربه گري و آزمايش گري خاص خودش را دارد. همين قدر كافي است تذكر دهيم كه در علوم مختلف، به هرحال شناختهاي علمي، به طريقي از طرق، به نحوي از انحا، خودشان رادرمعرض حواس ما به اثبات ميرسانند، وبنابراين است كه مورد قبول همه قرار ميگيرند. ً مثلا نميتوان با چشم غيرمسلح و بدون آزمايشهاي خاص و پيچيده يي كه دارد، حركت ذرات نور و يا حركت الكترونها را در مدار اتم ديد. ولي به هرحال، شيوه هاي خاص تجربي خودشان را دارند و به ترتيبي خودشان را در معرض حواس انسان قرار ميدهند….
علم ميگويد، بده من تجربه كنم. اما اينكه چه راهي را در زندگي انتخاب كنم؟ در مورد انتخاب، علم سكوت ميكند. براي اينكه خوب و بد و اينكه چرا ما به اين دنيا آمديم و براي چه زنده هستيم، قابل شناخت تجربي نيست. دقيقًا مثل هدف كسي كه اين پشت قدم ميزند. اينها در عهده فلسفه است. خلاصه كنيم: سؤالاتي كه با (چگونه) شروع ميشود، موضوع علم هستند. زمين چگونه ميچرخد؟ طفل چگونه به دنيا ميآيد؟ چگونه در هر مرحله بالاتر تكاملي، آزادي زيادتر ميشود؟ مكانيزمهايشان چيست؟ كما اينكه تفاوت موجودات خونگرم و خونسرد را ديديم . اما اگر به جاي اين چگونه ها، (چرا) بگذاريم، ديگر جواب دادن به آنها كار علم نيست....
لذا هر مسأله يي كه در چارچوب تجربه كردن و در معرض حواس قرار بگيرد، موضوع علم هست، ولي در وراي اين چارچوب، نه! و اينجاست كه بعضي اصرار دارند، پاي مسائل غيرتجربي را هم به قلمرو علم بكشانند كه در همانجا، انحراف آغاز ميشود....
تأكيد علم بر جنبه كمي واقعيات
علم بر جنبه كمي واقعيات تأكيد ميكند. يعني با عدد و رقم حرف ميزند، يعني باز هم به قول پلانك: (با كميات سنجش پذير سروكار داريم)، سنجش و ارزيابي. اگر بخواهيم به زبان علمي بيان كنيم، نميگوئيم هوا سرد است يا گرم، ميگوئيم حرات آن چند درجه بالاي صفر يا برودت آن چند درجه زير صفر است. بنابراين، همين روال كميت پذير، در همه مقولات علم، به معناي دقيق كلمه، صادق است. بيان علمي فاصله، وسعت، حجم، وزن، ارتفاع، سرعت، قدرت، روشنايي و... واحدهاي كمي دارند. خلاصه به هر طريقي، به زبان فرمولها و اعداد بيان ميشوند؛ درحاليكه زشتي و زيبايي، خوبي و بدي، و... عدد و رقم نميشناسند، بيان كمي ندارند و بنابراين، از قلمرو علم خارج هستند. حال اينكه در مسير علم، هر چقدر كه پيش ميرويم، تأكيد روي كميت و روي فرمولها زيادتر ميشود....
اتكاي علم به فلسفه
نكته سوم اين است كه بايستي توجه داشته باشيم، علم و شناختهاي علمي، جبراً به يك فلسفه يي اتكا دارند و به همين دليل، آن را تحت عنوان جداگانه يي بررسي ميكنيم؛ يعني علم ّمتكي به يك فلسفه است. منظوراين است كه از ساده ترين آزمايشي كه ميكنيم تا پيچيده ترين تجربه گري، به هرحال، پشتش يك تبيين و يك فلسفه يي خوابيده است، به نحوي كه اگر آن فلسفه را از پشت آزمايش مان برداريم، آزمايش پيش نخواهدرفت. مثال وقتي كه ميخواهيم نقطه جوش آب را پيدا كنيم، ميزان الحراره را برميداريم، آب را ميجوشانيم و با آزمايش هاي مختلف به اندازه گيري ميپردازيم؛ چه فلسفه يي پشتش خوابيده است؟ اول بايد پذيرفته باشيم كه خارج از ذهن ما آبي هست كه واقعيت دارد . دوم بايستي پذيرفته باشيم كه درجه جوش آن را ميتوان شناخت؛ به نحوي كه اگر معتقد نبوديم آبي خارج از ذهن هست و يا درجه جوش آن را نميتوان شناخت، دست به آزمايش نميزديم....
اجازه بدهيد كه بحث را از معرفت و دانش، به معناي عام آن، شروع كنيم. ميگويند كه دانش، سيستم يا دستگاهي از شناختها و شناسايي ها درباره طبيعت، اجتماع و انديشه است. معرفت چيست؟ بازهم ميگويندكه معرفت، شناسايي يا دانش، انعكاس واقعيت عيني است ( همين واقعيتهايي كه در مقابل مان هستند ) در ذهن انسان. به اين انعكاس، به اين تصويرگونه، معرفت ميگوئيم. هر گاه ذهن ما، عيني را، يعني واقعيت خارج از ذهن را، به نحوي از انحا ادراك كند، شناسايي حاصل شده است. ولي ً اولا، هر تصوير و هر ادراك ذهني درست نيست، و تا ّ محقق نشده، تا به اثبات نرسيده، نميتوان بر آن، نام دانش و معرفت گذاشت. ما انواع و اقسام معرفتها و معارف را داريم: شناسايي هاي علمي، ثانيا، شناسايي هاي فلسفي، هنري، مذهبي و...
بنابراين، حالا با آشنا شدن مختصر با مفهوم معرفت و دانش، به معناي اعم آنها و به گسترده ترين معنايش، به سراغ علم ميرويم . علم به معناي اخص، همان علمي كه من باب تميز، من باب تشخيص، ً مثال ميگوييم؛ علم و فلسفه، در قبلاش ً مثال كلمه فلسفه را به كار ميبريم.....
تجربه، شيوه حصول و معيار علم
علم از راه تجربه به دست ميآيد و معيارش هم تجربه است. يعني تا وقتي كه چيزي در آزمايش به اثبات نرسيده، نميتوان آن را علمي تلقي كرد. كما اينكه ً قبلا فرضياتي بود كه در كره ماه ً مثلا هوا مانند كره زمين نيست، ولي تا وقتي به طور تجربي به اثبات نرسيد، نميشد قاطعانه مارك علم و امضاي علم را پايش گذاشت. البته ما وارد انواع تجربه گريها در علوم مختلف نميشويم، چون هر علمي، تجربه گري و آزمايش گري خاص خودش را دارد. همين قدر كافي است تذكر دهيم كه در علوم مختلف، به هرحال شناختهاي علمي، به طريقي از طرق، به نحوي از انحا، خودشان رادرمعرض حواس ما به اثبات ميرسانند، وبنابراين است كه مورد قبول همه قرار ميگيرند. ً مثلا نميتوان با چشم غيرمسلح و بدون آزمايشهاي خاص و پيچيده يي كه دارد، حركت ذرات نور و يا حركت الكترونها را در مدار اتم ديد. ولي به هرحال، شيوه هاي خاص تجربي خودشان را دارند و به ترتيبي خودشان را در معرض حواس انسان قرار ميدهند….
علم ميگويد، بده من تجربه كنم. اما اينكه چه راهي را در زندگي انتخاب كنم؟ در مورد انتخاب، علم سكوت ميكند. براي اينكه خوب و بد و اينكه چرا ما به اين دنيا آمديم و براي چه زنده هستيم، قابل شناخت تجربي نيست. دقيقًا مثل هدف كسي كه اين پشت قدم ميزند. اينها در عهده فلسفه است. خلاصه كنيم: سؤالاتي كه با (چگونه) شروع ميشود، موضوع علم هستند. زمين چگونه ميچرخد؟ طفل چگونه به دنيا ميآيد؟ چگونه در هر مرحله بالاتر تكاملي، آزادي زيادتر ميشود؟ مكانيزمهايشان چيست؟ كما اينكه تفاوت موجودات خونگرم و خونسرد را ديديم . اما اگر به جاي اين چگونه ها، (چرا) بگذاريم، ديگر جواب دادن به آنها كار علم نيست....
لذا هر مسأله يي كه در چارچوب تجربه كردن و در معرض حواس قرار بگيرد، موضوع علم هست، ولي در وراي اين چارچوب، نه! و اينجاست كه بعضي اصرار دارند، پاي مسائل غيرتجربي را هم به قلمرو علم بكشانند كه در همانجا، انحراف آغاز ميشود....
تأكيد علم بر جنبه كمي واقعيات
علم بر جنبه كمي واقعيات تأكيد ميكند. يعني با عدد و رقم حرف ميزند، يعني باز هم به قول پلانك: (با كميات سنجش پذير سروكار داريم)، سنجش و ارزيابي. اگر بخواهيم به زبان علمي بيان كنيم، نميگوئيم هوا سرد است يا گرم، ميگوئيم حرات آن چند درجه بالاي صفر يا برودت آن چند درجه زير صفر است. بنابراين، همين روال كميت پذير، در همه مقولات علم، به معناي دقيق كلمه، صادق است. بيان علمي فاصله، وسعت، حجم، وزن، ارتفاع، سرعت، قدرت، روشنايي و... واحدهاي كمي دارند. خلاصه به هر طريقي، به زبان فرمولها و اعداد بيان ميشوند؛ درحاليكه زشتي و زيبايي، خوبي و بدي، و... عدد و رقم نميشناسند، بيان كمي ندارند و بنابراين، از قلمرو علم خارج هستند. حال اينكه در مسير علم، هر چقدر كه پيش ميرويم، تأكيد روي كميت و روي فرمولها زيادتر ميشود....
اتكاي علم به فلسفه
نكته سوم اين است كه بايستي توجه داشته باشيم، علم و شناختهاي علمي، جبراً به يك فلسفه يي اتكا دارند و به همين دليل، آن را تحت عنوان جداگانه يي بررسي ميكنيم؛ يعني علم ّمتكي به يك فلسفه است. منظوراين است كه از ساده ترين آزمايشي كه ميكنيم تا پيچيده ترين تجربه گري، به هرحال، پشتش يك تبيين و يك فلسفه يي خوابيده است، به نحوي كه اگر آن فلسفه را از پشت آزمايش مان برداريم، آزمايش پيش نخواهدرفت. مثال وقتي كه ميخواهيم نقطه جوش آب را پيدا كنيم، ميزان الحراره را برميداريم، آب را ميجوشانيم و با آزمايش هاي مختلف به اندازه گيري ميپردازيم؛ چه فلسفه يي پشتش خوابيده است؟ اول بايد پذيرفته باشيم كه خارج از ذهن ما آبي هست كه واقعيت دارد . دوم بايستي پذيرفته باشيم كه درجه جوش آن را ميتوان شناخت؛ به نحوي كه اگر معتقد نبوديم آبي خارج از ذهن هست و يا درجه جوش آن را نميتوان شناخت، دست به آزمايش نميزديم....
Información
Autor | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organización | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Página web | - |
Etiquetas |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company